دیروز یه نقطهی عطفی بود تو زندگی من. توی رابطهی عاشقانهم. برای رسیدن دوباره به اوجش به همون جور عاشقانهای که از ابتدای امر بود.دفعهی قبل که هر دومون خونه بودیم و همدیگه رو دیدیم ( Hometown Date )، از هیچی مطمئن نبودیم. اینکه دفعهی بعدی کجا همدیگه رو میبینیم، اینکه مکالمات بعدمون خوشحالکنندهست یا نه، اینکه بار بعدی که توی این شهر همدیگه رو ببینیم، از جمله دفعات دیدارهای اندکمون و با اشک و آه و کوهی از دلتنگیه یا نه، اینکه تهش چی میشه و هزارتا از این اما و اگرها. قبل از اعلام نتایج نهایی کنکور بود که با همدیگه رفتیم بیرون. توی اون کوچهی طولانیِ شهرک صنعتی، قبل از درِ اون خونهه، در حالیکه که خیلی ته دلم بغضآلود بود و میدونستم آم گانا میس هیم. هیچ ایدهای نداشتیم دربارهی نتیجهی انتخاب رشته. میتونست خیلی فجیع باشه. میتونستم برم زاهدان! تقریباً به این احتمال که ممکنه برم پیش اون اصلاً فکر نمیکردم. ترسیدهتر از اونی بودم که به این فکر کنم، مدام احتمالهای منفی، مدام احتمالهای ترسناک. ولی بعد؛ در اعجاب انگیزترین حالت ممکن، من -شانس آخر قبولی اون رشته و اون دانشگاه- تونستم به چیزی برسم که اغلب اسمشو میذارن موفقیت.الان که توی این برههی سرخوش و شاداب از زندگیم هستم، خودمم اسمشو میذارم موفقیت. الان (از وقتی برگشتم خونه) یجور شروع دورهای , ...ادامه مطلب
وبلاگ یه خانمه رو دیدم که با مسالمت با زن دوم شوهر گاوش کنار اومده انگار. البته نخوندم کامل قضیهش رو، ولی هیچ شکی در گاو بودن اون مرد، در هیچ صورتی نیست. باز گاو یه فایدهای داره، ولی اون کثافت آشغال بیشرف .. واقعا البته مقصر اصلی این حشـ.ـریای کـ.ـون دریده نی, ...ادامه مطلب
بعد از ظهر روز ۲۹ خرداد: چرا هرچی میخونم انگار نخوندم؟:/ :(((( نصفهشبِ ۳۰ خرداد: درست حسابی که نمیخونم طی روز. چون تا ظهر خوابم. هرروز میگم فردا دیگه به موقع پا میشم اما حقیقت اینه که نمیشم! خیلی همت کنم ۱۰:۳۰ ، ۱۱ . که فاجعهس. واقعا انگار باور نکردم نیمماه دیگه کنکور دارم! ینی دو هفتهی دیگه دوس, ...ادامه مطلب
دلم میخواد تو همین لحظه برگردم و بهش بگم: چرا نمیذاری دوستت داشته باشم؟کاش کاش کاش کنکور هنر بعد از ظهر کنکور تجربی برگزار میشد و من ثبت نام میکردم و میدادمش و رتبمم دو رقمی میشد، دو رقمیِ خوب. بعد بیخیال پزشکی میشدم و تا آخر عمرم حال میکردم+ بعد میگه من برام فر, ...ادامه مطلب
کلاً تصمیم گرفتم دیگه قربون صدقهش نرم. همینجوری. ینی عزیزم و اینا رو که میگم ولی مثلا قربونت برم و اینا رو نه. نمیدونم این تفکیکهای مسخره رو از کجام درآوردم و اصلاً چرا. شاید حس میکنم جوابش به این حرفا اونقدرا خوب نیست. یبار خودمو کشتم حضوراً بهش گفتم «منم تو رو دوست دارم» ، نمیدونم گفته بود چیو , ...ادامه مطلب
+ پلی لیست گوشیم داره واسه خودش پلی میشه و اولین باریه شاید که انقد حس تک تک آهنگا داره بهم منتقل میشه و میفهمم بقیه وقتی آهنگ گوش کردنو یه فعالیت واسه استراحت یا خوب شدنِ حالشون در نظر میگیرن، منظورشون چیه.+ من؛ یه آدم مچاله شده توی صندلی با پاهای جمع شده توی , ...ادامه مطلب
از این بیاطلاعی متنفرم. متنفرم. متنفرم.از اینکه من همیشهی خدا، بیست و چهارساعته یا روی این صندلی نشستم یا خوابیدم رو تختم، بعد نمیدونم اون اونجا داره چی میگه الان و چیکار میکنه میون این برنامهی متنوع روزانهش. خب با توجه به اینکه الان نمیخواد بم بگه و میگه فردا میگم، پس قطعا فردا هم موود گهی برقر, ...ادامه مطلب
دوشنبه 25 اردیبهشت 1396 ساعت 02:12 ♪ برای زنده موندنم؛ یه بوسه از لباس بسه , ...ادامه مطلب
نمیدونم چرا انقد حساسیتم زیاد شده است روزا نسبت به همهچی. سریع میشینم آبغوره میگیرم. بعد انقدم نشون میدم این ناراحتیامو حتما فکر میکنه از اینایی ام که همش تم چس نالهان. به هیچکسم نمیتونم حرفمو بگم. ینی هیچکسو ندارم. اون از دلربا که به طرز شگفتآوری دوستیمون تموم شد، اونم از ریزهی طلا که کلا یادش رفت اصن زندگی قبل از دانشگاهشو:)) اونم از هاتف که سال به سال یه پیامی بدیم و اگه باهاش درد و دل کنم میگه کـ×ـسـخـ×ـلیا. دلم زیاد میگیره این روزا. ای گه تو این کنکور که انقد موهامم ریخته کچل شدم دیگه.امشب در حالی که داشتم عین ابر بهار میگریستم و زار میزدم اینجا و با دستمال فین فینی چشمم هم پاک میکردم، بهم گفت میدونم بهم حس خوبی نداری و حق میدم و بهت و اینا و امیدوارم بتونم جبران کنم و ازین حرفا. آخرین گفت انکار نکن عزیزم ، کاملا حسش میکنم.انقد گریم گرفت از این حرف آخرش! اصلا خیلی مظلومانه بود. چون خوشحالم شده بودم که فهمیده، بیشتر گریم گرفت. واقعا نمیدونم چه مرگمه انگار یه چیز سیاهی تو قلبم میاد بالا مدام و کل حنجره رو احاطه کرده.ینی من هروقت از غم میخوام بمیرم یاد مامانم میفتم که خیلیا چی, ...ادامه مطلب
چقد از این دختره دوستش خوشم نمیاد:((((((( ریحانه میگه حق داری، اینم هی اذیت میکنه منو، عکسشم فرستاد دختره بود، قیافهش هم خوبه خوشگله، موهاشم روشنه یکمی. اصن ناراحتم:(((انقدم سورپرایزشون کردن امروز میترسم فردا دیگه چندان خوشحال نشه از هدیهی من:( ینی اون صد در صد خوشحالیه نباشه که نیستتتت:((((((تازه دیروقتم میرسه خونه اصن:((((آی فل سووو ترربل:(((:-(, ...ادامه مطلب
امروز لاله تو کتابخونه ازم پرسید : اینرلای جداً؟؟! و من عین احمقا نمیدونم چرا خجالت کشیدم مثلا بگم آره، گفتم تقریباً!!:(((بعد ریزهی طلا گفت تقریباً؟ شما کم مونده ... :/// دیگه منم گفتم آره و اینا، ولی خب چرا انقد مزخرف جواب دادم اولش؟؟:((اگه مثلاً میشنیدم نوترون اینو به کسی گفته چقد ناراحت میشدم خودم, ...ادامه مطلب
اینو اینجا یادداشت میکنم که یادم بمونه. من امسال دیگه هرچی قبول شدم میرم. من نمیخوام دیگه توی این خونه بمونم.جایی که هیچ باوری به تواناییهام نیست.جایی که حتی مامانم میگه «اگه» رفتی دانشگاهمن مدت هاست که دیگه خونه رو دوست ندارم.,اين بار من,غرور من اینبار حق داره,خدایا من این بار سنگین ...ادامه مطلب