The

متن مرتبط با «خدایا من این بار سنگین» در سایت The نوشته شده است

درباره‌ی دهم بهمن ماهِ نود و شش

  • دیروز یه نقطه‌ی عطفی بود تو زندگی من. توی رابطه‌ی عاشقانه‌م. برای رسیدن دوباره به اوجش به همون جور عاشقانه‌ای که از ابتدای امر بود.دفعه‌ی قبل که هر دومون خونه بودیم و همدیگه رو دیدیم ( Hometown Date )، از هیچی مطمئن نبودیم. اینکه دفعه‌ی بعدی کجا همدیگه رو می‌بینیم، اینکه مکالمات بعدمون خوشحال‌کننده‌ست یا نه، اینکه بار بعدی که توی این شهر همدیگه رو ببینیم، از جمله دفعات دیدارهای اندکمون و با اشک و آه و کوهی از دلتنگیه یا نه، اینکه تهش چی میشه و هزارتا از این اما و اگرها. قبل از اعلام نتایج نهایی کنکور بود که با همدیگه رفتیم بیرون. توی اون کوچه‌ی طولانیِ شهرک صنعتی، قبل از درِ اون خونهه، در حالیکه که خیلی ته دلم بغض‌آلود بود و میدونستم آم گانا میس هیم. هیچ ایده‌ای نداشتیم درباره‌ی نتیجه‌ی انتخاب رشته. می‌تونست خیلی فجیع باشه. می‌تونستم برم زاهدان! تقریباً به این احتمال که ممکنه برم پیش اون اصلاً فکر نمی‌کردم. ترسیده‌تر از اونی بودم که به این فکر کنم، مدام احتمال‌های منفی، مدام احتمال‌های ترسناک. ولی بعد؛ در اعجاب انگیزترین حالت ممکن، من -شانس آخر قبولی اون رشته و اون دانشگاه- تونستم به چیزی برسم که اغلب اسمشو میذارن موفقیت.الان که توی این برهه‌ی سرخوش و شاداب از زندگیم هستم، خودمم اسمشو میذارم موفقیت. الان (از وقتی برگشتم خونه) یجور شروع دوره‌ای , ...ادامه مطلب

  • تاینی موویز ...

  • دلم می‌خواد بشینم از دردِ بلایی که سر تاینی موویز اومد و کاری که این بی‌شرفای بی همه‌چیز با ادمیناش کردن؛ زار زار گریه کنم فقط.هربار که گذرت می‌خوره و هربار که میخوای یه چیزی دانلود کنی ببینی، یادت میاد گزینه‌ی اول یه زمان نه چندان دوری تاینی موویز بود. جایی که می‌ارزید واقعا پول خرجش کنی. مرتب اکانت میخریدی، تحلیل می‌خوندی، حتی آپشن داشتی که دوبله ببینی یا نه. تف به شرف سر دم دارانِ این مرز و بوم. , ...ادامه مطلب

  • فردا هم یه امتحان رانندگی شهری الکی دارم راستی واسه اولین بار

  • شروع کرده بودم به توی دفترم نوشتن‌های بولت ژورنال طوری، می‌خواستم خاطرات این دو سه روز اخیرو رو هم بنویسم که دیروز حالم گرفته شد دیگه کنسل شد. اول شهریور رفتیم بیرون که خییییلی خوش گذشت. همه‌چی خوب، اون جذاب و دوست‌داشتنی:ss اتفاقات هیجان انگیز:))) #ما‌همسن‌این‌بچه‌بودیم‌میدونستیم :))))) بعدشم رفتیم پیتزا زدیم :قلب چقد خوشمزه‌س آخه پیتزاهاش لامصب:ss ولی انقد د,امتحان,رانندگی,راستی,اولین ...ادامه مطلب

  • به بدترین فحش دنیا نیازمندیم

  • وبلاگ یه خانمه رو دیدم که با مسالمت با زن دوم شوهر گاوش کنار اومده انگار. البته نخوندم کامل قضیه‌ش رو، ولی هیچ شکی در گاو بودن اون مرد، در هیچ صورتی نیست. باز گاو یه فایده‌ای داره، ولی اون کثافت آشغال بی‌شرف .. واقعا البته مقصر اصلی این حشـ.ـریای کـ.ـون دریده نی, ...ادامه مطلب

  • باز میشه این در

  • این روزا انگار نمیتونیم درست با هم حرف بزنیم با شادی و خوشی مثه قبل. همش یه بحثی هست که به کنکور می‌کشه و آخرش ریدمان تو حالِ ما. معمولا از وقتی اونم به من علاقه پیدا کرده، هیچ‌وقت صحبتا رو با هوم و اوهوم و یه کلمه‌ای و اینا تموم نمیکنه، که حرف قطع نشه و من جواب بدم، کاری که من اصلااا نمیکنم تقریبا., ...ادامه مطلب

  • هرچند اینا جاشون اینجا نبود و باید تو کانال تلگرامم مینوشتم

  • طی یسری برنامه‌هایی که دارم که یچیزایی بنویسم چه واسه خودم چه واسه نوترون، میخوام یه حالت یادداشت‌های خیلی کوتاه و #د_مومنت‌ای از لحظه‌های خاص بنویسم. که مثلا فقط با یه اشاره یادم بیاد و یادش بیاد کل ماجرا و حس لحظه. مثل اونجایی که داشت گوشتا رو سرخ میکرد و نگاش میکردم  یا وقتی به حالتی که من قلم‌دو, ...ادامه مطلب

  • داشتم فکر می‌کردم شاید آیپد بخرم بهرحال واسه کارای نقاشی و اینا نیازه و از تبلت سامسونگ خیلی به صرفه تره و مداد هم زده اپل

  • وای تازه یادم اومد این موضوع که عروسی عموم آرایشگره ریییییده بود تو موهای ما =))))) ینی ببینین چی بود که من حالم بهم میخورد از ریختی که سر من درآورده بود، ولی موهای عمم و مامان‌بزرگم از من فاجعه‌تر بود=))) عممو نااابود کرده بودا ینی=)))))) یچیزی بود دقیقا تو این, ...ادامه مطلب

  • همیشه فکر میکنم اون ۱۳،۱۴ساعت درس خوندن دو روز قبل از کنکور پارسال بود که همون رتبه رو داد به من. امسال ۲هفته ۱۳،۱۴ساعت میخونم

  • بعد از ظهر روز ۲۹ خرداد: چرا هرچی میخونم انگار نخوندم؟:/ :(((( نصفه‌شبِ ۳۰ خرداد: درست حسابی که نمیخونم طی روز. چون تا ظهر خوابم. هرروز میگم فردا دیگه به موقع پا میشم اما حقیقت اینه که نمیشم! خیلی همت کنم ۱۰:۳۰ ، ۱۱ . که فاجعه‌س. واقعا انگار باور نکردم نیم‌ماه دیگه کنکور دارم! ینی دو هفته‌ی دیگه دوس, ...ادامه مطلب

  • فک کنم تا آخر عمرم میخواد به من بگه خب دیگه برو درس بخون. از بابامم بدتر کرده دیگه:))

  • دلم میخواد تو همین لحظه برگردم و بهش بگم: چرا نمیذاری دوستت داشته باشم؟کاش کاش کاش کنکور هنر بعد از ظهر کنکور تجربی برگزار میشد و من ثبت نام میکردم و میدادمش و رتبمم دو رقمی میشد، دو رقمیِ خوب. بعد بیخیال پزشکی میشدم و تا آخر عمرم حال میکردم+ بعد میگه من برام فر, ...ادامه مطلب

  • من خودم نظرم نسیت به خودم عوض شده بعد از ریدن تو کنکور پارسال، بعد این میگه من نظرم نسبت بهت عوض نمیشه بخاطر رتبه‌ت

  • کلاً تصمیم گرفتم دیگه قربون صدقه‌ش نرم. همینجوری‌. ینی عزیزم و اینا رو که میگم ولی مثلا قربونت برم و اینا رو نه. نمیدونم این تفکیک‌های مسخره رو از کجام درآوردم و اصلاً چرا. شاید حس میکنم جوابش به این حرفا اونقدرا خوب نیست. یبار خودمو کشتم حضوراً بهش گفتم «منم تو رو دوست دارم» ، نمیدونم گفته بود چیو , ...ادامه مطلب

  • فکر میکنم تنها چیزی که بتونه ما رو از هم دور کنه، اینه که تو یه روز کمتر از الان منو دوست داشته باشی

  • + پلی لیست گوشیم داره واسه خودش پلی میشه و اولین باریه شاید که انقد حس تک تک آهنگا داره بهم منتقل میشه و می‌فهمم بقیه وقتی آهنگ گوش کردنو یه فعالیت واسه استراحت یا خوب شدنِ حالشون در نظر میگیرن، منظورشون چیه.+ من؛ یه آدم مچاله شده توی صندلی با پاهای جمع شده توی , ...ادامه مطلب

  • نباید بهش چیزی درباره‌ی اینجا میگفتم که اگه بر فرض محالم یهو دید، نفهمه اینجا کجاست

  • ینی با همین روند پیش بره با چندتا جلسه دیگه که بهم یچیزی درس بده ازش متنفر میشم قشنگ:))) قبلا فکر میکردم دانش‌آموزاش که عاشقش شدنو درک می‌کنم:/ خر یودن جدی؟, ...ادامه مطلب

  • داشتم به این دختره نقاشه حسودی میکردم که عادت بدش «over working» بوده، بعد دیدم منم اگه کارم این بود، همینجوری بودم.

  • از این بی‌اطلاعی متنفرم. متنفرم. متنفرم.از اینکه من همیشه‌ی خدا، بیست و چهارساعته یا روی این صندلی نشستم یا خوابیدم رو تختم، بعد نمیدونم اون اونجا داره چی میگه الان و چیکار میکنه میون این برنامه‌ی متنوع روزانه‌ش. خب با توجه به اینکه الان نمیخواد بم بگه و میگه فردا میگم، پس قطعا فردا هم موود گهی برقر, ...ادامه مطلب

  • این بود اون زندگی‌ای که میخواستی؟

  • خب واضحاً من فردا بهش پیام نمیده، این چند روزه درس کلا نخوندم(الکی هم می‌گفتم بدک نبود و فلان!) بعد خیلی چت می‌کردیم همشم تو نت بودم، تا ظهرم که خواب. واقعا بطالت. خب میخوام به خودم یه چیزایی بگم. مشخصه که الان اول مهر نیست، آذر نیست، دی نیست، بهمن نیست، اول فروردین و دوران طلایی هم نیست. دوران حساس, ...ادامه مطلب

  • من اگه یه روزی ازدواج کنم تا آخر عمرم به خاطر این اشتباه غیر قابل جبران خودمو نمی‌بخشم

  • نمیدونم چرا انقد حساسیتم زیاد شده است روزا نسبت به همه‌چی. سریع می‌شینم آبغوره می‌گیرم. بعد انقدم نشون میدم این ناراحتیامو حتما فکر میکنه از اینایی ام که همش تم چس ناله‌ان. به هیچکسم نمیتونم حرفمو بگم. ینی هیچکسو ندارم. اون از دلربا که به طرز شگفت‌آوری دوستیمون تموم شد، اونم از ریزه‌ی طلا که کلا یادش رفت اصن زندگی قبل از دانشگاهشو:)) اونم از هاتف که سال به سال یه پیامی بدیم و اگه باهاش درد و دل کنم میگه کـ×ـسـخـ×ـلیا. دلم زیاد میگیره این روزا. ای گه تو این کنکور که انقد موهامم ریخته کچل شدم دیگه.امشب در حالی که داشتم عین ابر بهار می‌گریستم و زار میزدم اینجا و با دستمال فین فینی چشمم هم پاک میکردم، بهم گفت میدونم بهم حس خوبی نداری و حق میدم و بهت و اینا و امیدوارم بتونم جبران کنم و ازین حرفا. آخرین گفت انکار نکن عزیزم ، کاملا حسش میکنم.انقد گریم گرفت از این حرف آخرش! اصلا خیلی مظلومانه بود. چون خوشحالم شده بودم که فهمیده، بیشتر گریم گرفت. واقعا نمیدونم چه مرگمه انگار یه چیز سیاهی تو قلبم میاد بالا مدام و کل حنجره رو احاطه کرده.ینی من هروقت از غم میخوام بمیرم یاد مامانم میفتم که خیلیا چی, ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها